اطاعت شه کلید بندگی شد

نهایت بندگی ، افتادگی شد

حسادت منشاشرمندگی شد

شجاعت ؛ در مرام راد مردان

عبادت روزو شب بایادسبحان

ادا کن حقّ ایزد ؛ با عبادت

عبادت منشا مهرو صداقت

صداقت بردل نیکو: وجاهت

نگارا زندگی چون، امتحان شد

انیس مردحق، درد وفغان شد

کمند اهرمن، پهن است و مایل

همانا صید آن : عشق و فضایل

در آن دم فکر دون، حقد و رذایل

به کافر یا دنی ؛ فرصت  مهیا

قلوب صادقان ؛ در حزن و دروآ

مخور خون برادر ها ؛ به غیبت

که بدگویی بود، مرگ حقیقت

صواب امر دل ؛ با روح عصمت

شجاعت ؛ در مرام راد مردان 

ببخشد بهر یاران، شیره جان

ریاکاری؛ به حق بیگانه سازد

بجای کعبه اش میخانه سازد

خطاکاران دون مستانه سازد

همانا از خدا، نیکی طلب کن

به یاد ایزدی هرلحظه تب کن

دلا اندیشه ات ؛ سوی خدا کن

به عشق ایزدی، کفران رها کن

وفاداران به حق، هر دم وفا کن

حقیقت درکلام حق : عدالت

مغایر با  حقیقت ها : بطالت

صدای اهرمن ؛ آید به گوشم

دلا خواهدکه باحق برخروشم

به غایت ؛ آبرو یک جا فروشم

ولی یارب ؛ مرا  فاتح نمودی

هزاران فتنه اش ازدل زدودی

سپاس ایزدی ؛ در عصر  فتنه

بسی یاری کند برروح وسینه

چنین فارغ شدم ؛ ازجور کینه

مکن یارب دمی، برخود رهایم

که در کفر و حسد بی انتهایم

نمی دانی که شب ها را، نخوابم در غم جانان

گهی سرما کند لرزان گهی درتب شدم سوزان

فغان از جور بی وجدان ، از آدم های بی ایمان

شدم تنهاترین نالان ؛ بیا ای  یار بی وجدان

همی اندرغم جانان؛ بسی سوزانم و لرزان

ندیدم لحظه ای دلشاد گردم

و یا با  عشق تو  میعاد گردم

چه غم درمستی الحاد گردم

همانا داده ام ؛ از دل امیدم

برای لحظه ای مهرت ندیدم